در سال ۲۰۰۳ «باربارا استرایسند» (بازیگر آمریکایی) به دلیل اینکه «کِنِت آدلمان» (عکاس هوایی) برای پروژه مستندی دربارهی سواحل کالیفرنیا از خانه او عکاسی هوایی کرده بود، به دادگاه شکایت کرد. درحالیکه این عکس فقط یک فریم از ۱۲۰۰۰ فریم عکس مربوط به آن پروژه مستند بود و رسانهای شدنش باعث ۴۲۰٬۰۰۰ بازدید و دانلود فقط در عرض یک ماه شد! نکته اینجاست که تا قبل از این شکایت، عکس خانه خانم «استرایسند» فقط ۶ بار (که ۲ بار آن هم توسط وکلای پرونده بود) دانلود و دیده شده بود!
بعد از این ماجرا «مایک مانسیک» (نویسنده) اصطلاح «اثر استرایسند» (برگرفته از نام این بازیگر) را برای پدیدههایی که سعی در حذف و یا پنهان کردن موضوعی داشتند ولی ناخواسته منجر به انتشار و دیده شدن بیشتر آن می شدند به کار برد.
من سریال پایتخت را ندیدهام و هدفم از این یادداشت تائید یا رد آن و همچنین سینمای پیش از انقلاب نیست. هدف فقط نگاه به روش برخورد و مدیریت حرفهای در رسانه است. فقط قرار است از دیدگاه مدیران و تمام کسانی که به تشابه سازی یا ارجاع به یکی دو فیلم پیش از انقلاب در سریال پایتخت ایراد وارد کردند و آنرا هنجارشکنی و ضد فرهنگی دانستند به ماجرا نگاه کنیم!
فارغ از اینکه ارجاع یا شوخی با فیلم، کاراکتر یا هر رویداد قدیمی و جدید یکی از تکنیک های رایج طنز است؛ اما با فرض اینکه عملکرد عوامل سریال پایتخت در جهت ارجاع، تشابه سازی، شوخی (یا هر اسم دیگری) کاملاً اشتباه، ضدفرهنگی و غیر اخلاقی بوده؛ رفتار و شیوه برخورد مخالفان، کارشناسان و مدیران رسانه با این اتفاق چطور بود؟ رسانهای شدن واکنش های تند مدیریتی، حذف، دستور پیگیری و… روشی درست و حساب شده بود؟
مسئله کسانیکه آن فیلم ها را در همان دوران و یا بعدها دیده اند نیست. مسئله ما نسل جدید (به فرضِ ندیدن و یا نشنیدن) دربارهی آن فیلمهاست. اگر واکنش رسانهای صورت نمی گرفت، آنها که چیزی ندیده و یا نشنیده بودند چگونه متوجه این ارجاعات می شدند؟ بد نیست نگاه کلی بیندازیم به آمار و ارقام جستجو و دانلودهای صورت گرفته پس از این واکنش ها و رفتارهای رسانهای!
قطعاً درصد بالایی از این جستجو کنندگان، همان کسانی هستند که به فرض ما آن فیلم ها و آن صحنه ها را ندیده و نشنیدهاند! عملکرد پررنگ کدام گروه، فکر و ذهن این قشر (احتمالاً دهه ۷۰ و ۸۰) را به آن فیلم و صحنهها ارجاع داد؟ پایتختی ها یا منتقدان؟
اگر تمام موضع گیری ها و تذکرهای مدیریتی، به دور از جار و جنجال های رسانهای و در جلسات خصوصی و تخصصی صورت می گرفت، آیا باز هم با این آمار جهشی جستجوهای اینترنتی رو به رو می شدیم؟ آیا کارشناسان رسانه از تصمیمهای عجولاته که اثر وارونهای مانند ماجرای خانه خانم «استرایسند» و صدها مورد مشابه دیگر وجود دارد بی اطلاعند؟ آیا به همین ابزارهای ساده آمارگیری و رصد جستجوهای اینترنتی نیز دسترسی ندارند؟
چه اتفاقی می افتاد اگر کمی چشممان را می بستیم و یا حداقل جار و جنجال رسانهای راه نمی انداختیم تا همین چند درصد نسل ندیده و نشنیده این آمار شگفت آور را رقم نمی زند!
واقعاً چه کسی لامپهای جستجو را روشن کرد؟